مهجن آباد
مهجن آباد
به روايت قاسم پرويزی، حاج غلام علی فيروز .
تصحيح و توضيحات از آقايان سپهدار شفيعی، آقا فرج سعيدی، برای خدابشيری، حاج سلب علی ابراهيمی بهرام اسفندياری، علی رحم رحيمی، علی ويس اسفندياری و آقاويس ملتفت .
قاسم پرویزی
بعد از شهر «مشهد بيلو» تقريبا وصل به آن، روستای مهم وبزرگ «مهجن آباد» قراردارد. كه يك روستای قديمی است، اولين مالك شناخته شده ی آن حاج نصراللّه خان ايلخانی بود كه علاوه بر «مهجن آباد» دارای مالكيتهای زيادی در تنگ شول، دلخان و قلعه ی «چغا» بود. بعد ازخودش، ورثه تمامی اين املاك رابه فروش رسانيدند .
بالاخره«مهجن آباد» را هم به قيمت 000/10تومان فروختند به «قوام السلطنة» قوام مدتی چند سال «مهجن آباد» رانگه داشت، دو نفر كدخدا معين كرد، يكی به نام بهرام بك، ديگری به نام مشهدی قباد. قوام نيز «مهجن آباد» را فروخت به ميرزا محمد رضا خليلی، در واقع ملك را «صولةالدولة» خريد، ولی چون ميانه ی قوام با «صولة الدولة» هميشه بد بود، قوام اگر میدانست كه طرف اصلیاش «صولةالدولة» است، هرگز ملك را نمی فروخت، او خيال كرد كه طرف معاملهاش خود ميرزا محمد رضا خليلی است. «صولةالدولة» كل «مهجن آباد» را از ميرزا محمد رضاخليلی به مبلغ 12 هزار تومان خرید.
سپس دو نفر كدخدا به نامهای ملاّ منصور و ملاّ خان محمد تعيين نمود. پس از مدتی از آنها هم خيانت ديد، هم كم كاری، در نتيجه آن ها را بركنار نموده و ملاّكيامرث فيروز را به كدخدايی «مهجن آباد» گماشت. حاج غلام علی فيروز دراين مورد چنين میگويد: «پدرم هم كدخدای «مهجن آباد» بود، هم نماينده ی خان در كل بلوك، كه اراضی «خواجه» و چم شير و 5 قلعه ی «تُل سرخ» را نيز زير نظر داشت.»
در سالی كه «صولةالدولة» را به تهران فراخواندند، دولت ملك «مهجن آباد» را مصادره كرده وازطريق اداره ی ماليات به فروش رسانيد، اداره ی ماليات مدعی بود كه «صولةالدولة» بدهكار ی مالياتی دارد، اراضی اورابه عوض مطالبات مالياتی می فروخت، حاج نوراللّه روغنی اردكانی كل ملك «مهجن آباد» را به مبلغ 22 هزار تومان خريد، در آن زمان قيمت يك من گندم به مبلغ يك قِران بود. حاج نوراللّه روغنی 5 سال مالكش بود.
تااين كه در سال 1320 خسرو خان دوباره از تهران برگشت و املاك شان را تصرف نمود، درآن موقع خسرو خان آمد در «كهكران» يورد انداخته و ازآن جا به هرطرف برای نمايندگان خود وكلانتران قشقايی نامه نوشته وتقاضای تفنگ، نفرات جنگی و پول نمود، خسرو خان با كمك مير غارتی دوباره پاسگاه را خلع سلاح نموده و املاك خود را پس گرفت. از جمله ملك «مهجن آباد» نيزاز دست حاج نوراللّه روغنی خارج شد. حاج نوراللّه روغنی، يقهی دولت را گرفت كه من ملك را از تو خريدهام، حالا ملك مرا بده، دولت هم مجبور شد ملك جنت آباد، واقع در نواحی داراب را به عوض «مهجن» آباد به اوداد .
بنا به پنداشت آقای قاسم پرويزی «مهجن آباد» در ابتدا " محمد آباد " نام داشته و اين بدان خاطر بوده است كه نخستين سنگ بنای اين روستا توسط شخصی به همين نام نهاده شده است. به مرور زمان در اثر كثرت استعمال «محمد آباد» مبدل به «مهجن آباد» گرديد. «پرويزی» در تشريح نظر خود میگويد:
«در زمان سلسله ی قاجاريه محمد جان قشقايی با كمك شخص ديگری به نام ولی محمد از تبار كهكلوئيه و بوير احمد، آبادیهای زيادی در اين محل برپا كرد ند، از آن زمان به بعد نام محمد آباد به «مهجن آباد» = (محمد جان آباد) تغيير يافت.
اما حاج غلام علی فيروز با اين نظر پرويز ی موافق نيست، او معتقد است كه «مهجن آباد» از اول به همين اسم خوانده میشده و اين اسم سابقهی بس طولانیتر از دوران سلسله ی قاجاريه دارد. حاج غلام علی فيروز می افزايد كه اسم «مهجن آباد» درسراسر ايران وجهان منحصر به فرد بوده وديگر درهيچ جای دنيا محلی بااين نام وجود ندارد. آقای فيروز در تشريح نظر خود ادلّه ی قوی ترازاين ارايه نمیكند .
اوج شكوفايی «مهجن آباد» در دوران مالكيت ايلخان قشقايی بود كه يك قلعه ی بزرگ، دارای 4 برج باباروهای منظم در دو جهت چپ و راست در آن احداث شد، يك برج بسيار قطور ورفيع نيز در وسط قلعه برپا شده بود كه نقش هماهنگی برجهای اطراف را به عهده داشت. اين قلعه ی با شكوه كه به اسم «قلعه خان» ياد میشد، محل سكونت حاج نصر اللّه خان بود، آب قلعه به وسيله ی يك رشته قنات مخصوص ازچشمه ی حاجت تا پای قلعه میآمد، از آن جا به وسيله ی چرخ مخصوص آب كشی (موسوم به گاو چاه) كه با نيروی گاو حركت میكرد، تا تل قلعه كشيده میشد. بدين ترتيب قلعه ی «مهجن آباد» در عين حال كه در يك نقطه ی مرتفع قرارداشت، پيوسته از نعمت آب جاری وگوارا برخوردار بود.
صولت الدوله و برادران
قلعه ی خان دارای ديگر متعلقات از قبيل باغ بزرگ به مساحت 4 هكتار و آسياب خيلی قوی نيز بود، دورادور قلعه به وسيله ی درختان بزرگ و تنومند گردو احاطه شده بود. چنان كه تعدادی از آن درختان گردو تا چند سال قبل پا برجا بود، كه به مرور برافتاد، به جايش خانه سازی شد. از آن جمله يك درخت بسيار بزرگ گردو موسوم به " گردوی قناتی " بود كه ساليانه حدود 10 بار خر گردو میداد، از آن مهمتر گردوی معروف به " گردوی كربلايی نصراللّه فتحی " بود كه حدود 100 سال جلوتر توسط كسی به نام جعفر به ازاء 30 من ذرّت خريداری شده بود. باغ خان در محل كنونی حسينيه واقع بود كه اكنون علاوه بر حسينيه، دو باب مدرسه و يك زمين فوتبال به روی آن برپا شده است


از ديگر متعلقات قلعه ی خان آسياب خيلی قوی بود؛ آن آسياب از آن جهت كه يك دانگش متعلق به ايتام بود، معروف به «آسياب يتيمان» شده بود. 5 دانگ ديگر آن متعلق به مالك بود. آن آسياب ازمحل درآمد همان يك دانگ خود قادر بود مخارج چند خانوار بی سرپرست را تأمين نمايد .
عظمت وشكوفايی «مهجن آباد» تا دوران «صولة الدولة» و فرزندان او ادامه يافت، آن ها به «مهجن آباد» اهتمام ويژه داده و به هنگام كوچ به سوی سرحد - گرمسير مدتی را در «مهجن آباد» اُتراق میكردند، از همين جا به اداره ی امور «كامفيروز» می پرداختند. دراين مورد " محمد ناصرخان قشقايی " در كتاب «مجموعه ی خاطرات» خود اشارات زيادی دارد، مكررا نوشته است كه: «امروز " درمهجن آباد " ازساعت چند تا ساعت چند تماما به كارهای " ايل " و " بلوك " رسيدگی نمودم، كیها آمدند، چه گفتند...»
در اين مو قع سمت كدخدايی «مهجن آباد» به عهده ی ملاّكيامرث فيروز بود. در اين خصوص حاج غلام علی فيروز چنين میگويد: «در يكی از مهمانیهای ملاّ كيامرث از " محمد ناصرخان قشقايی " تعداد 1000 نفر سوار همراه او بود ند، حدود يك هفته تداركاتش طول كشيد، درآن مهمانی تعداد 10 رأس كاوه سر بريديم، چه مقدار برنج خيسانديم، چه مقدار روغن خوش، ادويه... مخارج اسبها، قاطرها، الاغها...»
«در اين موقع يكی از رعيتها با استفاده از فرصت، خود را به " ناصرخان قشقايی " رسانيده و از ملاّ كيامرث شكايت كرده بود " ناصرخان " درجواب به او گفته بود: «اگرتو توانستی در عمرت يك چنين مهمانی بدهی، من ملاّ كيامرث را بر كنار میكنم، ترا به جايش مینشانمچنان كه قبلا اشاره شد از اين پس نمیتوان برای «مهجن آباد» حد وحدود ی معين نمود، زيرا تفكيك ميان «مهجن آباد» و «مشهد بيلو» مشكل میشود، اين 3 محل با سرعت تمام در حال امتزاج و يگانه شدن است. چنان كه در آينده ی نزديك جمعا يك شهر را تشكيل خواهند داد. در همين راستا است كه محل «مهجن آباد» در مسير حركت شتاب آلود خود به سوی ملحق شدن به «مشهد بيلو» سيمای قديمی خود را از دست داده و در امتداد جاده های اصلی و فرعی به صورت چكشی يا (T) رشد كرده است .
طول «مهجن آباد» در دو مسير جاده ی اصلی و فرعی به حدود 5 كيلومتر بر آورد شده است، اين مسافت از منزل مرحوم عيدی محمد طاهری در مجاورت «مشهد بيلو» تا منزل محمد شاكری بر سر پيچ «منگان» و از آن جا به سوی تل گربه كان واز ابتدای باغ پرديس تا منزل جان محمد كريمی در آخرين نقطه ی بافت قديم را شامل میشو. بدين ترتيب «مهجن آباد» امروزی از نقشه ی منظم برخوردار نيست .
امروزه محدوده ی ساخت و ساز ومساحت اراضی تحت بنای «مهجن آباد» به حدود 80هكتار تخمين زده شده است. در قالب اين 80هكتار زمين 457 خانوار شامل 2012 نفر زندگی میكنند. اين محل مالك يك هزار هكتار از حاصل خيزترين اراضی غرب رودخانه ی «كُر» است كه همه ساله مرغوب ترين نوع برنج ازنوع «چمپا» به عمل میآورند. آب مصرفی و كشاورزی اين روستا تماما از رودخانه ی تنگ بستانك، بويژه ازچشمه ی حاجت تأمين میشود. به طوری كه میگويند: «مهجن آباد» بيش ترين سهم آب بهشت گمشده را به خود اختصاص داده است. كشت گندم، جو، صيفی جات وباغات ازجمله محصولات آن است، دامداری نيز در «مهجن آباد» رواج قابل ملاحظه دارد، لكن در آمد اصلی مردم از طريق همان برنج كاری است .
اماكن فرهنگی - مذهبی - بهداشتی
مردم «مهجن آباد» از قديم الايام اهل تقوی و طهارت بوده و از نخستين زما نهای تأسيس روستا دارای حمام عمومی بودهاند، در زمان حاج نصراللّه خان ايلخانی حمام بزرگ تری درست شد، كه تا هنوز به كار خود ادامه میدهد. در سال 1332 (هش) نخستين مدرسه ی آموزشی به نام مدرسه ی «صابر» شروع به كار كرد. بعضیها تاريخ تأسيس اين مدرسه ر ابه ده سال قبل از آن تاريخ بر میگردانند ومی گو يند: مدرسه ی صابر درسال 1322( هش) شروع به كارنموده است. «مهجن آباد» اكنون دارای دو باب مدرسهی راهنمايی تحت نامهای شهيد حسينی و پروين اعتصامی، و يك باب مدرسه ی ابتدايی به نام شهيد رحيمی است، كه هر سه مدرسه به نحو دو شيفتی اداره میشوند .
اين روستا دارای يك باب مسجد و يك باب حسينيه ی بسيار وسيع ونوسازاست كه هر كدام به فاصله ی چند صد قدم نسبت به يك ديگر دربافت قديم قراردارد. زمين مسجد با كمك اهالی محل خريداری شده و بانيان آن آقايان حاج محمد زمان و حاج سلب علی هستند. هم چنين حسينيه ی روستا كه در محل باغ خان سابق بنا شده است، به توسط مرحوم حاج حسين خان شاكری بنياد گرديده است .
«مهجن آباد» دارای دو هيأت عزاداری است كه يكی به نام حضرت علی اكبر (ع) متعلق به قسمت پايين روستا و وابسته به حسينيه میباشد، ديگری به نام قمر بنی هاشم (ع) كه در ناحيه ی فوقانی روستا موقعيت دارد و سالها است در محلی كه قرار است مسجدی در آن جا احداث گردد، مشغول عزاداری ایام عاشورا میشوند .
اين روستا دارای شركت تعاونی مادر و فروشگاه مصرفی، بهداری مركزی - داروخانه، مطبهای شخصی در رشتههای مختلف پزشك عمومی - دندان پزشكی و مركز خانه ی بهداشت است. ازامكاناتی مانند آب لوله كشی، روشنايی برق، سيستم مخابرات، پست، پمپ بنزين، داروخانه ومغازهها وتعميرگاهای مدرن بهره مند است .
نمای از مدرسه ی صابر - مهجن آباد
ورزش و هنر
شايد بتوان گفت «مهجن آباد» همانند «ده كهنه» يكی از قطبهای ورزش «كامفيروز» است، در رشتههای مختلف ورزشی ازقبيل بدن سازی، فوتبالو تكواندو حرف های برای گفتن دارد. مثلا دررشته ی تكواندو آقايان مراد رستگار، محمد رياحی نژاد، جعفر فتحی، سردار مهمی، محمد حسين رستگار و مجتبی باقری دارا ی نام هستند .
در رشته ی فوتبال دارای 3 تيم به نامهای شاليزار - جوانان و اميد است كه آقايان آيت ابراهيمی، علی رضا پرويزی، صفدر شفيعی، محمد جان رحيمی و سيد جبار حسينی در آن حرف نخست را میزنند. هم چنين دو برادر به نامهای سيد فخرالدين حيات چهره و سيد هاشم حيات چهره به ترتيب در باشگاهای جوانان پرسپوليس و اميد سايپای تهران بازی میكنند، كسی به نام نادر فتحی در تيم اميد برق «شيراز» مشغول است .
در رشته ی بدن سازی آقايان شاه محمد رستگار، محمد جواد حيدری، سالار دانا، ولی اللّه رشيدی، هادی خداياری، ناصر احمدی و اسماعيل احمدی دارای شهرت میباشند. به قراراطلاع، مقدمات افتتاح يك باشگاه ثابت بدن سازی دراين روستا فراهم شده است .
روستای «مهجن آباد» در رشتههای مختلف هنری نيز میتواند به وجود كسانی چون علی ويس ابراهيمی، محمد باقر احمدی، آيت ابراهيمی، مهراب پرويزی، احمد حسين سعيدی، زاد علی احمدی، قاسم پرويزی... افتخار نمايد كه هر يك در رشتههای نقاشی، خطاطی، خوش نويسی، طراحی، منبت كاری و شعر و شاعری حرفهای برای گفتن دارند. میتوان گفت كه در «مهجن آباد» از هر هفت رشته ی هنر نمايندگانی وجود دارد. در حوزه ی آواز خوانی نادر فتحی را دارد كه به گفته ی خودش دارای آثاری است كه از طريق استر يودل آوای «شيراز» ضبط و منتشر شده است .
هم چنين در حوزههای مختلف علم و تكنيك آقايان سيد عبداللّه حسينی، سيد اسماعيل حسينی وجعفر محمدی را دارد كه از چهرههای مطرح در سطح استان میباشند، همين طور دانشجوی موفق آقای قوام ملتفت كه در سال جاری حايز مقام اول كشوری در رشته ی روان شناسی گرديد.
آقای علی ويس اسفندياری، رئيس شورای اسلامی «مهجن آباد» تعدادی ازافرادموفق اين روستارااين گونه معرفی نموده است: آقايان مجيد فيروز وجليل فيروزهريك به ترتيب معاون بخشداری ورئيس شورای بخش «كامفيروز» حدود 20 نفر معلم كه درمقاطع مختلف آموزش وپرورش مشغول به خدمت هستند، حدود 20 نفر دانشجوی دختر وپسر مشغول به تحصيل، تعداد5 نفردرشركت بريجستون، 6 نفر دراداره ی جنگلبانی ومنابع طبيعی، 2نفردرسپاه، 1نفردرجه دارارتش، 1نفردرآبخيزداری، 3نفردرشركت نفت، 1نفردرشركت تعاونی، 1نفر دربانك كشاورزی، 1نفردرآبفا، 1نفررئيس ثبت اسناد واملاك 5 نفر بابای مدرسه، 5نفركارمند اداره ی آموزش وپرورش، 2نفرنگهبان بهشت گمشده، 2نفر كارمند دارو خانه و چند نفركشاورز نمونه هر يك آقايان انوشيروان فيروز، سيد يعقوب حسينی و حاج محمد محمدی .
چیزی در مایه های یک شاهکاری هنری
بنكوهای ساكن در مهجن آباد
درروستای «مهجن آباد» تا حدود 20 بُنك زندگی میكنند، همه ی آن ها در خلال دو قرن اخير به اين محل آمده و ساكن شدهاند، از ساكنان اوليه ی اين روستا هيچ خبرواثری درد ست نيست، چنان كه اهالی «مهجن آباد» به شوخی وطنز آميخته با جدی میگويند: «تنها باز مانده ی ساكنين اوليهی «مهجن آباد» خانمی به نام "پری جان سومری " (يا سومرهای) است كه آن هم شخصيت افسانهای دارد، هيچ كس چيز ی درباره ی او نمیداند.»
چنان كه قاسم پرويزی میگويد: درحال حاضربزرگ ترين بنكوی ساكن در«مهجن آباد» را «ولی محمدیها» تشكيل میدهند كه جمعا بين 150 - تا 200 خانوار می شوند كه با فاميلهای چون: پرويزی، كرمی، اتحادپاك، رفيعی، اسفندياری، آزادی، ملكی، شفيعی و فداكار شناخته میشوند. از ميان همين 9 فاميل وابسته به بنكوی ولی محمدی، بيش ترين جمعيت را فاميل اسفندياری دارااست .
دراصل همه ی اين 9 فاميل از اعقاب يك نفر به نام " ولی محمد " هستند. گويا ولی محمد شخصی قدرت مند و جنگ جو بوده كه در ابتدا در روستای «جِن جان» بوير احمد زندگی میكرده است، از اثر گردش ايام با حكومت وقت مخالفت ورزيده و با مأمورين حكومتی درگير میشود، در نتيجه از محل سكونت خود فراری شده و به همراه زن و فرزندانش به كوها پناه میبرد، در همين موقع يك گروه جنگ جو را نيز تحت فرمان داشته ومدتها در كوها زندگی میكند، در اين مدت همسرش در كوه وضع حمل نمود ه و فرزند پسری به دنيا میآورد كه نام او را« كهزاد» میگذارند.
ولی محمد و افراد زير فرمانش كوه به كوه حركت میكنند، تابه محل «ساران» سيد محمد میرسند، در آن جا با مأمورين حكومتی درگير شده و كشته میشود[1] مأمورين حكومتی سر ولی محمد را ازبدن جدا نموده، نزد شاه قاجار در تهران میفرستند، شاه قاجار وقتی كله ی و لی محمد را میبيند، از بزرگی و ستبری آن تعجب میكند، دستور میدهد تا سر ولی محمد را وزن كنند، وقتی وزن میكنند، دو من و نيم به سنگ قديم می شود، كه به وزن امروز نه كيلوی تمام است. آن گاه شاه قاجار رو به مأمورين خود نموده ومیگويد: «حيف اين آدم بود كه كشتيد، اگر زنده میآورديد به درد ما میخورد» ولی محمد تا آن موقع بيش از صد نفر از افراد حكومتی را درجنگها كشته بود .
میگويند ولی محمد تعداد نُه پسر داشت كه به نامهای كهزاد، بهزاد، شير خان، آزاد، خان وردی، خان گلدی، شيرزاد، خليفه و منصور ياد میشدند. هفت تن از پسران ولی محمد به «مهجن آباد» «كامفيروز» میآيند، دو تن ديگر به نور آباد ممسنی میروند و در آن جا زندگی اختيار میكنند كه هم اكنون اعقاب آن ها در محله ی بهداری قديمی نور آباد زندگی میكنند و درست مانند اقوام مهجن آبادی خود به بنكوی ولی محمدی مشهوراند .
يك نمونه از نسب نامه ی بنكوی ولی محمد ی رادراين جا میآورم كه محاسبه ی فواصل نسلها میتواند به ما كمك نمايد تابهتر بفهميم كه او در چه زمانی میزيسته و فرزندانش از چه زمانی در «مهجن آباد» ساكن شدهاند: سهراب، قاسم، كهزاد، پرويز، ولی محمد .
به همين ترتيب نسب نامههای ديگر بنكوهای عمدهی ساكن در «مهجن آباد» را چنين فهرست میكنيم :
از بنكوی سعيدی: محمد، فرهاد، فرج، علی، سی مراد، ميرزا مراد، علی مراد - علی مراد از بوير احمد آمد .
از بنكوی ابراهيمی: علی رضا، محمد رضا، سلب علی، ايرج، ابراهيم، علی محمد - علی محمد از دشتك آمد .
از بنكوی رحيمی: علی حسين، محمدجان، علی رحم، شكراللّه، خدا رحم، حسن - حسن از گنجه ی بوير احمد آمد .
از بنكوی مهمانداری: اسماعيل، آقاويس، ديدار، آقا، حسن، محمد - ازنورآباد ممسنی آمد.
از بنكوی رستگاریها: ميثم، ميرزا محمد، آقا بابا، ميرزا بابا - از ساران
از بنكوی رستگار: بدراللّه، قربان علی، حبيب، عبداللّه - از «رامجرد»
از بنكوی شفيعی :سعيد، ولی، حسين خان، حسن، قباد - از«اصفهان»آمد.
از بنكوی صفری: علی، محمد، الياس، بهروز، مهرنوش- از سی سخت.
از بنكوی دهقانی: ابراهيم، اصغر، رحيم، كريم، رضا خان -از قصرالد شت شيراز آمد.
از بنكوی بشيری: محمد، برای خدا، راه خدا، بشير خان - از شول پلنگی آمد .
ازبنكوی بوالوردی: پيمان، غفار، حسن، رزاق، حسن - از بوالوردی شيراز آمد .
ازبنكوی اردكانیها: پوريا، غلام رضا، حيدر، علی آقا، خانباز - از اردكان
ازبنكوی شولیها: محمد جواد، شاه كرم، شاه حسين، غلام حسن -از شول گپ آمد.
ازبنكوی قشقايی: حسين - رضا، جوهر .
از بنكوی فيروزیها: حامد، حميد رضا، غلام علی، ملاّ كيامرث، رمضان، شاه محمد، رمضان - از شولستان آمد .
از بنكوی محمدیها: نوروز، فرج، محد خان، شير احمد، عباس، محمد - از نور آباد ممسنی آمد .
سادات حسينی: از اقليد به «ساران»و از سارن به «مهجن آباد» آمدهاند.
حاج غلام علی فيروز درخاتمه میگويد: «بعد از پيروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 هنگامی كه خسروخان قشقايی از خارج به ايران برگشته و به «شيراز» آمد، ما مهجن آبادی ها در «شيراز» به ديدن خسرو خان رفتيم، گروهای كثيری از هر طرف به ديدن او آمده بودند، به طوری كه منزل پر از جمعيت بود، خسرو خان گفت: " حضرات مهجن آبادی بمانند، بعد از ظهر بيايند در باغ ناری كه كارشان دارم . " وقتی بعد از ظهر درباغ ناری رفتيم، خسروخان ما را خيلی تحويل گرفت و نسبت به مهجن آبادیها خيلی اظهار علاقه ومحبت كرد. در پايان گفت: " مادرم زمين های «مهجن آباد» را بر شما حلال كرده است، من هم نصيحتی به شما میكنم كه برويد دنبال كار زراعت و كشاورزی تان، با يك ديگر خوب باشيد، شرّ و فتنه به پا نكنيد، ديگر نه دوره ی خان خانی است، نه دوره ی كدخدايی است، نه دوره ی مالكی است... فقط دورهی كشاورزی است؛ برويد كشاورزی كنيد وبخوريد، زمينها همهاش به خودتان تعلق دارد، حلال تان باشد، ما را هم حلال كنيد."
«ما هم دسته جمعی از او تشكر نموده وبه طور تعارفی گفتيم: مردم "مهجن آباد " كما فی السابق در خدمت گزاری حاضراند، كماكان رعيت شما هستند، شما هم چنان پدرشان هستيد، هرامری باشد جهت خدمت گذاری آمادهاند .»
* سروده ی از قاسم پرويزی مهجن آبادی - ساكن مهجن آباد *
در باره نحوه ی كار كشاورزی قديم
چنين گفت قاسم شبی با پسر تو بشنو حكايت همی از پدر
قديما تا جای كه من يادمه كشاورز زحمت كش وپر غمه
گه از زور مالك، گهی كد خدا به سختی نمودند عمری تباه
بسی چوب سر كار خوردند و بس نفسها به سينه چنان گشت حبس
كسی را نبود قدرت دم زدن گهی دست سركار و گه ظلم خان
هرآن كس كه بنمود يكی رادوتا در آستين او چوب كردند جا
سر صبح تا شام در مزرعه به دنبال گوسفندوگاو و رمه
گذشته از اين، ظلم اربابها مصيبت كشيدند بسيارها
بسی شخم كردند با گاو نر همی تخم كاشتند با چشمتر
گهی گاوبدبخت می خوردلَپَك[2] دگر گاو بعدی همی میماند تك
به يك گاو نمیشد زمين شخم زد دو سه هفتهی صبر بايست كرد
كه گاو لپك خورده شان به شود دوباره سرِ كار اول رود
دگر روز بعد میشكست دار خيش[3] جگرخونمیشدازاينگاوخيش
پس از جمع و جور كردن گندمان میبايست كنند صبر آن مردمان
پس از جار مهتر و دستور كار كشاورز بدبخت با حال زار
پسازاين همه زحمت و هارت و هورت میخوردند مردم نان بلوط
به سختی كشاورز زحمت كشان میافشاند بذری به صحرانهان
پس از آب ياری و صد دردسر هزاران مشكل از نوعی دگر
میشد فصل برداشت گندم و جو كشاورز آماده بهر دِرو
يكی داس منجل[4] گرفتی به دست كه منجل همی قربتی بود و بس
به صحرا روان میشدند زارعين درو مینمودند صبح تا پسين
عرق مینمودند چون جوی آب ستم ها كشيدند در آفتاب
بريدند گندم بسی آن و اين نهادند بافه[5] به روی زمين
پس از چند روزی كه كردند درو بافه جمع كردند با خرورُح[6]
چو جمع مینمودند يك جا همی قديم ها میگفتند جا خرمنی
پس از جمع و جور كردن گندمان میبايست كنند صبر آن مردمان
كه مالك دهد دستور ديگری اگر پشت بام جار زند مهتری[7]
پس از جار مهتر و دستور كار كشاورز بدبخت با حال زار
میبايست كه با گاو برجی[8] كنند به كوفتن خرمن ترجيح دهند
تو حتما میپرسی كه برجی چنه[9] دوگاو است و چوباستوباآهنه
يكی مینشست روی برجی سوار ديگردستبهاوسين[10]هماندوروبر
پس از چند روزی میكوفتند يه بار سه چار روز ديگرمیكوفتند دوبار
بسی كوفتند تا كه خوب لِه شود كه جمعش كنند و به بادش دهند
سر شب نمیخوابيدند تا سحر به بادش میدادند با خون جگر
اگر پاك میبود و آماده شد خبرچين خبر بهر مالك ببرد
میفرمود مالك به آن كدخدا گونیهای خالی راور دار بيا
برو پيش آن زارع بی نوا همه را تو يكجا بگيرو بيا
چنين بوددر آن روزگار واقعات عمل را میبردند به جای ماليات
پس از رنج و زحمت بی منتها كشاورز میماند و لنگ و تا[11]
نبود آن زمان مثل الآن كُرو تراكتور بكارند و كامباين درو
كنون سهل و آسان شده روزگار ز سختی نشانی نماند برقرار
كه امروز هر كهرهی كدخداست چه دانی پسرجان حواستكجاست
هر آن كس كه بازار عين ظلم كرد خداوند عالم ورا خار كرد
چو قاسم حكايت به پايان رساند به ياد گذشته همی شعر خواند
چو فرمود پيغمبر راستين حلال است محصول بر زارعين
گوارا بود بر همه شيعيان عمل كرد و محصول اين زارعان
قاسم پرويزی «مهجن آبادی » 19/1/ 1383
[1] - چنان كه چند صفحه قبل ملاحظه شد، قاسم پرويزی گفته بود كه ولی محمد به اتفاق محمد جان قشقايی «مهجن آباد» را آباد نمودهاند، حالا می گوید که او درکوهای ساران کشته شد .
[2] - لپك = تيزی نوك گاوآهن كه ازفلزساخته شده وزمين را میدرد .
[3] - دارخيش = استوانه ی چوبی كه گاو آهن را متصل به گاو مینمو.
[4] -منجل = نوعی داس - داسهای كه درزمان قديم قربتها درست میكردند.
[5] - بافه = دسته = بافه بافه = دسته دسته.
[6] - رح = وسيله ی توری كه دستههای گندم را در آن جمع نموده وبارخر میكردند.
[7] - مهتر = نوكر كدخدا = يا كاسب محل يا پرستا راسب
[8] - برجی = وسيله ی قديمی جهت كوفتن خرمن.
[9] - چنه = چيست
[10] - اوسين = چارشاخ
[11] - لنگ و تا = پای برهنه - بی چيز